بی سروسامان |
[ چهارشنبه 90/5/5 ] [ 8:9 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
دانلود غیر مستقیم میباشد مستندی از عملیات مرصاد و مجاهدین خلق در سایت روشنگری [ چهارشنبه 90/5/5 ] [ 7:53 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
رفتم داروخونه کرم ترک پا بگیرم .می گه واسه پا میخواین؟؟ تو رستوران، پیشخدمتو صدا کردم میگم آقا توی سوپ من مگس افتاده! میگه مرده؟ [ چهارشنبه 90/5/5 ] [ 1:2 صبح ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
متنی برگرفته از وبلاگ آفاق ظهور که درونمایه این متن حقوقی که برای اقلیتهای مذهبی در قانون اساسی نظام جمهوری اسلامی تعریف شده است را به عنوان گوشزدی برای مسولین فرهنگی یادآوری می کند که مبادا در کشوری اسلامی این اقلیتها پای خود را از اختیارات قانونی خود فراتر نهند ...
هرچه این کتاب قانون اساسی رو بالا پایین کردم ، این بند قانون در مورد اقلیت ها رو پیدا نکردم ، ولی خوب زیاد جای نگرانی نداره با اجازه از مجلس و دولت محترم و شورای نگهبان و دیگر مسئولین ، از امروز این وبلاگ، قانونی را در مورد اقلیت های مذهبی به قانون اساسی کشور اضافه می کند از امروز به بعد نه تنها اقلیت های مذهبی عزیز ،بلکه هر کسی که احساس می کند در داخل کمرش جنبنده ای وجود دارد که با عث حرکت دار کردن کمرش میشود ،تو رو خدا راحت باشد و احساس نگرانی نکند هر چقدر که دلش می خواهد می تواند کمرش را تکان دهد و شاید بالا و پایین رود و به دو طرف خود نگاه کند، از این به بعد هلگوپتر ی در ملاءعام و غیر عام آزاد است .. رقص محلی غیر محلی، دی جی غیر دی جی ،رقص به روی یک پا ،دو پا و.. آزاد است هرگون باز و بسته کردن لامپ در خیابان، آزاد است هر گونه مراسم ، از تمرین رقص ،مسابقه ی رقص و برگزاری مسابقات جام جهانی و فیفا رقص در کشور آزاده است هرگونه کشف حجاب در سالن ها و استادیوم های برگزار کننده این مسابقات آزاد می باشد و اما تبصره اول این قانون : عزیزان توجه داشته باشند که این قانون محدودیتی سنی و جنسی ندارند وبین خانونم های محترم و آقایون عزیز فرقی قائل نشده و هردو از حقوق مساوی برخوردارند کودکان و نوجوانان میانسالان و پیر پاتال ها نیز می توانند همچین حرکاتی را انجام دهند تبصره دوم این قانون : عزیزان توجه داشه باشید دادن شاباش و یا همان رشوه در این مراسمات به دلیل تناقض با احکام اسلامی جایز نمی باشد و پیکرد قانونی دارد و اما نکته آخر آقای اداری فرهنگ و ارشاد شهر شهید پرور یزد نمیدونم شما از برگزای این مراسم در یزد با خبر بودید یا نه یا شاید هم یکی از مدعوین این برنامه بودید،!!؟؟ از این برنامه ی سر تا پا اشکال نمی دانم چه بگوییم اما ای کاش برای کشوری که برای بارور شدنش خون هزاران شهید ریخته شده حرمت قائل بودید. [ سه شنبه 90/5/4 ] [ 10:16 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
چیزی که بسیار بر آن تأکید داشته و اجرایش را بر شما واجب میدانم ، نحوه تشییع جنازه و دفن من است . به ترتیبی که می گویم عمل کنید: در هر ساعتی که جنازه به دست شما رسید ، بشویید و بگذارید تا غروب آفتاب شود .
« حمید قلنبر» در مرداد 1339به دنیا آمد و 21 سال بعد در ساعت ده شب دوشنبه دوم شهریور1360 در شهر کرمان به دست عوامل ضد انقلاب ترور شد و به شهادت رسید. وی در هنگام شهادت مسئولیت واحد اطلاعات ستاد منطقه شش سپاه شامل استانهای کرمان ،هرمزگان ،و سیستان و بلوچستان را بر عهده داشت. مزار پاک این شهید در قطعه 24 بهشت زهرای تهران به امانت سپرده شده است. این نوشته قصد مرور زندگی نامه شهید قلنبر را ندارد. حیات او ،در سه سال فعالیت سیاسی - نظامی اش پس از پیروزی انقلاب اسلامی ، فراز و نشیب های فراوانی داشت که مجال مناسبی را می طلبد. در این مجال مختصر ، مقصود ما ، نگاهی است به وصیت نامه شهید قلنبر . این وصیت نامه یک نکته ویژه و نسبتا متفاوت با دیگر وصایای شهدا دارد و آن هم دستورات اکید و خاص شهید درباره شکل تدفینش می باشد. متن کامل وصیت نامه در زیر آمده است: روحمان با یادش شاد "انا لله و انا الیه راجعون" این کتابت وصیتنامه «بنده خداست »، حمید ، فرزند محمد .وانجام آن را سفارش می کنم بر والیان خون و جسدم و حقی است برای من بر آنان که ادا کنند. اول : برایم طلب آمرزش کنید؛ بسیار شبها. و به برادران پاسدارم که دستشان را از روی ادب میبوسم ، سفارش کنید در هنگام پست ، به خصوص شب ها ، برایم طلب عفو کنند. دوم : مقداری مقروض هستم ؛ البته خدا گواه است و دوستانم ، که دیناری برای خود خرج نکرده ام . مقداری راتهیه کرده و می دهم ، آن چه ماند دوستانم به هر نوعی که میتوانند ادا کنند؛ چرا که برای خدا کار کردهام و حالا گرفتار قرض شدهام . سوم: چیزی که بسیار بر آن تأکید داشته و اجرایش را بر شما واجب میدانم ، نحوه تشییع جنازه و دفن من است . به ترتیبی که می گویم عمل کنید: در هر ساعتی که جنازه به دست شما رسید ، بشویید و بگذارید تا غروب آفتاب شود .آنگاه جنازه ام را تنها چهار تن از دوستانم که نام میبرم از سردخانه تا گور به دوش کشند. 1 - محسن مقدس زاده 2 - رضا حاج محمدی 3 - حسن رضایی 4 - رضا موسوی فر مادرم را بگویید تو را به جان فاطمه گریه نکند ، برادرم هم همین طور. از سردخانه تا گور به جز چهار نفری که اسم شان را بردم ، هیچ کس حق ندارد بیاید ، آنها جسدم را در قبر بگذارند و رویم خاک بریزند و در کنار قبرم صد مرتبه طلب عفو کنند ، با گفتن «ارحم عبدک یا غفور». هیچ مجلسی در یاد بودم نگیرید و برایم عکس چاپ نکنید . تمام سعی تان را بکنید گمنام بمیرم . چهارم: شعرها را که حاصل عمر من است به رضا برادرم و خدیجه همسرم هدیه میکنم که به آنها عمل کنند. پنجم: خواهرها و برادرهای مرتبط با من را بگویید حلالم کنند و بیشتر برای خدا بکوشند. ششم : به همه بگویید از حق شان بر من بگذرند و برایم طلب عفو و رحمت کنند. هفتم : برایم نماز و روزه به جای آورید. هشتم: همه شما را به پیروی از امام و آمادگی برای قیام حضرت صاحب ، سفارش میکنم. مراحلال کنید . به مادرم بگویید مراحلال کند، حتماً من او را خیلی اذیت کرده ام. برایم طلب رحمت کنید. 1359/11/5 بنده خدا حمید قلنبر ![]() شهید حمید قلنبر ![]() مراسم ختم شهید حمید قلنبر
![]() شهید حمید قلنبر
![]() شهید قلنبر در بین همرزمان
![]() شهید حمید قلنبر مسئول اطلاعات عملیات منطقه ششم سپاه
![]() دوستان حمید قلنبر در مراسم ختم این شهید
![]()
شهید حمید قلنبر نشسته از راست، نفر دوم
[ سه شنبه 90/5/4 ] [ 10:2 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
آموخته ام که
با پول می شود خانه خرید ولی آشیانه نه،
رختخواب خرید ولی خواب نه،
ساعت خرید ولی زمان نه،
می توان مقام خرید
ولی احترام نه،
می توان کتاب خرید ولی دانش نه
، دارو خرید ولی سلامتی نه
، خانه خرید ولی زندگی نه و
بالاخره ، می توان
قلب
خرید، ولی عشق را نه.
آموخته ام ... که تنها کسی که مرا در زندگی شاد می کند کسی است که به من می گوید: تو مرا شاد کردی
آموخته ام ... که مهربان بودن، بسیار مهم تر از درست بودن است
آموخته ام ... که هرگز نباید به هدیه ای از طرف کودکی، نه گفت
آموخته ام ... که همیشه برای کسی که به هیچ عنوان قادر به کمک کردنش نیستم دعا کنم
آموخته ام ... که مهم نیست که زندگی تا چه حد از شما جدی بودن را انتظار دارد، همه ما احتیاج به دوستی داریم که لحظه ای با وی به دور از جدی بودن باشیم
آموخته ام ... که گاهی تمام چیزهایی که یک نفر می خواهد، فقط دستی است برای گرفتن دست او، و قلبی است برای فهمیدن وی
آموخته ام ... که راه رفتن کنار پدرم در یک شب تابستانی در کودکی، شگفت انگیزترین چیز در بزرگسالی است آموخته ام ... که زندگی مثل یک دستمال لوله ای است، هر چه به انتهایش نزدیکتر می شویم سریعتر حرکت می کند
آموخته ام ... که پول شخصیت نمی خرد
آموخته ام ... که تنها اتفاقات کوچک روزانه است که زندگی را تماشایی می کند
آموخته ام ... که خداوند همه چیز را در یک روز نیافرید. پس چه چیز باعث شد که من بیندیشم می توانم همه چیز را در یک روز به دست بیاورم
آموخته ام ... که چشم پوشی از حقایق، آنها را تغییر نمی دهد
آموخته ام ... که این عشق است که زخمها را شفا می دهد نه زمان
آموخته ام ... که وقتی با کسی روبرو می شویم انتظار لبخندی جدی از سوی ما را دارد
آموخته ام ... که هیچ کس در نظر ما کامل نیست تا زمانی که عاشق بشویم
آموخته ام ... که زندگی دشوار است، اما من از او سخت ترم
آموخته ام ... که فرصتها هیچ گاه از بین نمی روند، بلکه شخص دیگری فرصت از دست داده ما را تصاحب خواهد کرد
آموخته ام ... که آرزویم این است که قبل از مرگ مادرم یکبار به او بیشتر بگویم دوستش دارم
چارلی چاپلین
حاصل عمر گابریل گارسیا مارکز در 15 جمله در 15 سالگی آموختم که مادران از همه بهتر می دانند ، و گاهی اوقات پدران هم. [ سه شنبه 90/5/4 ] [ 9:4 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
[ سه شنبه 90/5/4 ] [ 8:33 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
گفتگو با امیر دریادار حبیب الله سیاری فرمانده نیروی دریایی ارتش جمهوری اسلامی ایران حجم : 3،605 مگابایت | فرمت flv لینک دانلود : FLV | کیفیت بالا برای سلامتی و فرج امام زمان (عج) صلوات [ سه شنبه 90/5/4 ] [ 8:4 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
ما هر گز هیچ کشوری را به رویارویی وجنگ تشویق نکردیم ونخواهیم کردم،مایک ملت صلح طلبیم [ سه شنبه 90/5/4 ] [ 7:58 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
آیا جز اصحاب عاشورایی سید الشهدا کسی را می شناسی که بهتر از شهدای ما خدا را عبادت کرده باشد!!!؟؟؟ [ سه شنبه 90/5/4 ] [ 7:53 عصر ] [ کربلایی جواد ]
[ نظر ]
|